بعد از مدت ها برگشتم تا غبار روبی کنم از خاطراتم....راستی چقدر دلتنگ خانه ی روزهای دورم بودم....
دلتنگ نوشتن و قاصدک بودن..
یا علی
+ نوشته شده در چهارشنبه نوزدهم آذر ۱۳۹۹ ساعت 10:24 توسط قاصدک
|
... وقتی در تاریکی راه می روی و مدام بر زمین سخت می خوری, دلت می خواهد کسی باشد که بر زخم های دلت مرهمی بگذارد . یک آشنا ! یک دوست! .... وقتی قاصدکی می شوی در دستان باد, دوست داری دستان کسی تو را از باد برباید که باورت داشته باشد! آمده ام تا باور کنم که هنوز می توانم به پروازم ادامه دهم ! که هنوز کسی هست که بتوانم دلم را به دستانش بسپارم . همین !!!!!!