بها ...
بهانه هایم را می ریزم جلوی پاهایم
و نگاهشان می کنم
نه بی بهانه گی
و نه بهانه گیری
دیگر هیچ چیز مرا از تو دور نخواهد کرد ....
بهانه هایم را می ریزم جلوی پاهایم
و نگاهشان می کنم
نه بی بهانه گی
و نه بهانه گیری
دیگر هیچ چیز مرا از تو دور نخواهد کرد ....
به نام او
این روزها دلم ابریسیت
و تو خوب می دانی داغ دلم را
تویی که سالهاست داغ مدینه را بر دل داری و زخم کوفه را بر گلو !!!
برای داغ یاسی مدینه که غروبهای این روزها آتشم می زند نامش ...
برای بانویم :
ظهور اطلسی و عطر یاس و یک دریا
شبیه حوری و سیب و شبیه یک رویا
جنون به خواب شب شهر می دود ... برخیز
علی ... علی ... به کجا می بری تو زهرا را ....
*** *** ***
¤ در فراق یاس مشکی پوشیم ¤
عشق من! پاییز آمد مثل پار
باز هم، ما باز ماندیم از بهار
احتراق لاله را دیدیم ما
گُل دمید و خون نجوشیدیم ما
باید از فقدان گل، خونجوش بوددر فراق یاس، مشكى پوش بود
یاس بوى مهربانى مىدهد
عطر دوران جوانى مىدهد
یاسها یادآور پروانهاند
یاسها پیغمبران خانهاند
یاس ما را رو به پاكى مىبرد
رو به عشقى اشتراكى مىبرد
یاس در هر جا نوید آشتىست
یاس دامان سپید آشتىست
در شبان ما كه شد خورشید؟ یاس
بر لبان ما كه مىخندید؟ یاس
یاس یك شب را گُل ایوان ماست
یاس تنها یك سحر مهمان ماست
بعد روى صبح پرپر مىشود
راهى شبهاى دیگر مىشود
یاس مثل عطر پاك نیت است
یاس استنشاق معصومیت است
یاس را آیینهها رو كردهاندیاس را پیغمبران بو كردهاند
یاس بوى حوض كوثر مىدهد
عطر اخلاق پیمبر مىدهد
حضرت زهرا دلش از یاس بود
دانههاى اشكش از الماس بود
داغ عطر یاس زهرا زیر ماهمىچكانید اشك حیدر را به چاه
عشق محزون على یاس است و بس
چشم او یك چشمه الماس است و بس
اشك مىریزد على مانند رود
بر تن زهرا، گل یاس كبود
احمد عزیزی
............
یا علی (ع)
به حرمت داغ یاس مدینه
قاصدک را باد برد ...